کیان جونکیان جون، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 21 روز سن داره

وبلاگ کیان، مرد کوچک

پسر عزیزم هجده ماهگی ت مبارک

قشنگم یک سال و نیم پر از لذت مادر شدن رو در کنار تو پسر عزیزم پشت سر گذاشتم و هزاران بار خداروشکر به خاطر اینکه تو رو به ما داد. قشنگیه هجده ماهگی ت اینه که تقریبا در آستانه عید باستانی نوروز هست و شور و نشاط مضاعفی توی خونمون بوجود اومده. و احساس میکنم وارد مرحله جدید و نویی از زندگی میشی.  فردا هم نوبت واکسن هجده ماهگی ت هست امیدوارم زیاد اذیت نشی. در ماهی که پشت سر گذاشتیم علاقه خوبی به حرف افتادن نشون دادی بیشتر کلمات که از ما میشنوی رو تکرار میکنی گاهی دوباره استفاده میکنی و گاهی انگار در حافظه ت ذخیره میکنی تا بعدا به کار ببری. سعی میکنی با حرف زدن منظورت رو به ما بفهمونی عزیز دلم. مثلا وقتی آب میخوای با اون صدای نازت و...
20 اسفند 1392

حال و هوای اسفند ماه

پسر عزیزم، کیانم همیشه از بچگی م ماه اسفند برام یه ماه خاص و پر از هیجان بوده (و شاید برای خیلی از آدمهای دیگه به خاطر فرهنگ و آداب خاص کشورمون اینطور بوده باشه) خونه تکونی، خرید لباس های نو که موقع سال تحویل و دید و بازدید عید میپوشیدیم، تخم مرغ هایی که مادربزرگم به تعداد نوه هاش به من میداد تا رنگشون کنم و سبز کردن سبزه، خرید ماهی گلی و سفره هفت سین بزرگی که وسط خونه مادربزرگم پهن میشد و لحظه سال تحویل که حتی اگه نیمه شب هم بود ما بیدار میشدیم و گرفتن عیدی از بزرگترها... خلاصه همه اینها برام خیلی دوست داشتنی بود و هست و دلم میخواد که من هم در ماه اسفند فضایی در خونه ایجاد کنم که تو هم از همین دوران کودکی ت واسه رسیدن عید نوروز(ع...
5 اسفند 1392

پدر و پسری

اولین عکس کیان با بابا جونش ( گرمترین و امن ترین آغوش دنیا )   وقتی کیان و بابا جونش با هم میخوابن   فیس تو فیس دوست دارم مثل بابام باشم   بابای فداکار در پاسی از شب تا مامان غذا رو آماده میکنه یه چرت بزنیم بابا جون عشقولانه پدر و پسر وقتی کیان و باباجونش با هم تنها میشن یه روز خوب بهاری در پارک جنگلی سرخه حصار همراه بابا جونم   حضور کیان همراه بابا در زمین فوتبال ما عاشق کارهای پر هیجانیم -------------------------------------------------------------------------------------------------...
5 اسفند 1392

نی نی پارتی کیان جون

پسرکم   زمانی که توی دلم بودی من مطالبی درباره دوران بارداری از اینترنت سرچ میکردم که با نینی سایت آشنا شدم. و این خوش شانسی من بود که از طریق کلوب های این سایت با تعدادی خانم خوب که اونها هم مثل من باردار بودن آشنا بشم. اسم این کلوب "فرشته های ناز نازی شهرویور 91" بود. ما مامانها در طول دوران بارداریمون تجربه ها و احساساتمون رو از طریق این کلوب با هم در میون میذاشتیم تا اینکه شهریور ماه فرا رسید و نینی هامون یکی یکی بدنیا اومدن. و ما باز هم از طریق کلوبمون با هم در ارتباط بودیم و قدم به قدم بزرگ شدن نینی هامون رو با هم تجربه میکردیم، تا اینکه یه روز تصمیم گرفتیم همدیگرو ببینیم. اولین دیدار در رستوران بود که من چون چند روز ...
5 اسفند 1392
1